اسلایدر

He Will Come on a Rainy Friday

He Will Come on a Rainy Friday

The Future is Ours

 

اولین روز مدرسه بابام گفت :از امروز وقتی بچه ها رفتند تو باید نیمکت ها رو مرتب کنی و کلاس ها رو جا رو بزنی .
فراش مدرسه بود .خودش یک سر داشت و هزار سودا .چم و خم کار را یادم داد .گفت: حواست باشه من هیچ عذرو بهانه ای رو قبول نمی کنم ها .
به نسبت سن و سالم کارش سنگین بود و طاقت فرسا .گاهی اگر از پس کار بر نمی آمدم یا می رفتم دنبایل بازیگوشی پس گردنی ها و سیلی های ابدار پدر حالم را جا می آورد.توی آن دبستان  دوست و رفیق زیاد داشتم یک روز وقتی مدرسه تعطیل شد یکی شان خانه نرفت پرسیدم چرا نمی ری؟
گفت می خوام کمک کنم بهت .
گفتم:دیر بری خونه بابات می زنه ها .
گفت ناراحت نباش اجازه گرفتم ازش.
آن روز تا آخرش ماند کار نظافت که تمام شد رفت .
از آن روز به بعد خیلی وقت ها می ماند .کار کردنش هم از کار کردن های درست حسابی بود.
کلاس اول راهنمایی او رفت مدرسه ای و من مدرسه دیگر.
مدتها بعد فهمیدم رفیقم فرمانده لشکر ویژه شهدا شده است.
نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

تازه آمده بود سقز یک روز شاید هم دو روز . باید حمله می کردیم به یک روستا که نزدیک سقز بود . ضد انقلاب جمع شده بود آن جا.
دو سه تا از بچه ها فشنگ شان تمام شد. خواستیم عقب نشینی کنیم محمود گفت من یک قدم هم عقب نمی آم .
گفتم :اگر گلوله هات تموم شد چی کار می کنی؟گفت جنگ تن به تن.
ماندیم چه کار کنیم ، در همین حال محمود سر یکی از کومله ها را هدف گرفت و زد . طرف با صورت اش و لاش از پشت تخته سنگ افتاد بیرون شروع کرد به غلت خوردن . دست یکی دیگرشان را هم زد . بچه ها  شیر شدند . دو سه تای شان را هم آنها زدند .
محمود کم کم شروع کرد جلو رفتن . کومله ها آنهایی شان که رنده مانده بودند پا گذاشتند به فرار . . .
نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:جنگ تن به تن,محمود کاوه, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتيم«اگه شهيد مي‌شدي…؟»
گفت«اين بيت المال بود.»

واین گونه بودند شهدای ما که از کوچکترن چیزهای زندگی خود که اشتباه بود نمی گذشتند.

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

حاج احمد آمد طرف بچه‌ها.از دور پرسيد«چي شده؟» يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي به‌ش گفتيم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهين کرد،من هم زدم توي صورتش.»
حاجي يک سيلي خواباند زير گوشش.
ـ کجاي اسلام داريم که مي‌تونيد اسير رو بزنيد؟!اگه به امام توهين کرد،يه بحث ديگه‌س.تو حق نداشتي بزنيش.

و نهایت رعایت عدل بین نیرو ها و حتی اسراء

 

 

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر                    اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم                          زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند                     چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم                    در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم                      کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه                      پسر کوچکش رسید از راه

گفت: آرام باش! چیزی نیست                   به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن                    مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی                      یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما                       ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم                       گوش کن! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم                       در و دیوار خانه ای مشکی است

با خودم فکر می کنم حالا                      کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه                راستی! فاطمیه نزدیک است...

                                                                          حمید رضا برقعی      

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:فاطمیه نزدیک است, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 
 
 

از شخصیت فاطمه (س) سخن گفتن بسیار دشوار است.فاطمه یک زن بود ، آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر ، خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

 

وی در همه ابعاد گوناگون ((زن بودن)) نمونه شده بود.

مظهر یک دختر در برابر پدرش

مظهر یک همسر در برابر شویش

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش

مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش

 

وی خود یک امام است.یعنی یک نمونه مثالی ، یک تیپ ایده آل برای زن ، یک اسوه ، یک شاهد برای هر زنی که می خواهد شدن خویش را خود انتخاب کند.او با طفولیت شگفتش ، با مبارزه مدامش در دو جبهه داخلی و خارجی ، در خانه پدرش ، خانه همسرش ، در جامعه اش ، در اندیشه و رفتار و زندگی اش ، چگونه بودن را به زن پاسخ می داد.

نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ خواستم از بوسوئه تقلید کنم ، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی ، از مریم سخن می گفت.گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم ، داد سخن داده اند.هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ، ارزش های مریم را بیان کرده اند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت شان را بکار گرفته اند.هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ، چهره نگاران و پیکره سازان بشر ، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار ، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگویند که :

((مریم مادر عیسی است))

 

و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم ، باز درماندم :

خواستم بگویم

فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه دختر محمد (ص) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه همسر علی (ع) است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر حسنین است

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم

فاطمه مادر زینب است

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه ، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.

 

                                                               فاطمه ، فاطمه است

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: جمعه 26 فروردين 1390برچسب:فاطمه فاطمه است, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش * عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى ابوحنيفه پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى ابوحنيفه رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود ابوحنيفه و شاگردانش از عقب
بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ ابوحنيفه گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى ابوحنيفه جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست .
ابوحنيفه فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده. پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.پیرمرد گفت:همسرم در خانه سالمندان است.هر روز صبح به انجا می روم و صبحانه را با او می خورم.نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت:خودمان به او خبر می دهیم.پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم،او الزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی شناسد!! پرستار با حیرت گفت:وقتی نمیداند شما چه کسی هستید،چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته،به ارامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است
نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

بـيـان دليلى روشن براى اثبات ولايت فقيه كه براى همگان قابل فهم باشد مقدمه اى رالازم دارد ;نـيـازمـنـديـهاى قانون (تفسير - تطبيق - اجرا)خداى متعال براى اداره جامعه احكامى را نازل فـرمـوده كـه در بسيارى از موارد نيازبه شخصى دارد كه آنها را تفسير و تبيين كند همانطور كه تـمام قوانين دنياچنين اند , گو اينكه تلاش قانونگذاران اين بوده كه آنها را روشن بيان كنند ولى به علت ويژگى ها و نارسايى هاى زبان , گاه مقررات نياز به تفسير دارند . افـزون بر اين براى تطبيق احكام بر مصاديق و موارد آنها نيز گاه ابهاماتى وجوددارد ; يعنى اينكه آيـا فلان حادثه خاص , مصداقى از اين قانون خاص است , يامصداقى از قانون ديگر , اين امر مشكل ديگرى در راه اجراى قانون است كه در تمام قوانين دنيا وجود دارد . پس از تفسير قانون و تعيين مصداق آن , نوبت به اجرا مى رسد . هـر قـانـونـى نياز به مجرى دارد براى اداره يك جامعه بر اساس احكام و قوانينى خاص بايد فرد يا افرادى باشند كه بتوانند اين سه مسئوليت را به عهده بگيرند . شـايسته ترين مجرى احكام اسلام روشن است بهترين فرد براى اجراى احكام و قوانين اسلام كسى اسـت كه در هر سه موردايده آل باشد ; يعنى بهترين قانون شناس , بهترين مفسر و بهترين مجرى بـاشـد , كه هيچ انگيزه اى براى تخلف نداشته باشد و هيچ اشتباهى در فهم و تفسير و اجراى قانون براى او پيش نيايد . در فرهنگ ما , چنين خصوصيتى (عصمت) نام دارد , وبا وجود معصوم , او بر تمام افراد ديگر - به حكم عقل - براى اجراى قانون اولويت دارد . در جـوامـع بزرگ كه يك شخص نمى تواند اداره تمام امور را به عهده بگيرد ,چنين فردى بايد در راس هرم قدرت باشد و تمامى مديران بايد با نظارت و ولايت اوامور را به عهده گيرند و به انجام رسانند . بـرترين مصداق معصوم , رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله است كه در عاليترين مراحل اخلاقى قرار دارد و به اجماع و اتفاق نظر همه فرقه هاى اسلامى معصوم است . به عقيده ما شيعيان , پس از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله امامان معصوم عليهم السلام قرار دارند كه داراى ويژگى عصمت اند . پس تا امامان معصوم باشند اين ايده آل وجود دارد و نوبت به غير آنان نمى رسد ,اما در زمان غيبت كـه عـملا چنين ايده آلى در ميان ما نيست و نمى توانيم با او مرتبطباشيم تا از حكومتش بهره مند گـرديـم , بايد چه كنيم؟در اين زمينه آيات و رواياتى وجود دارد كه تكليف ما را روشن مى كند , ولـى چـون مـادرصـدد بـيـان دلـيـل سـاده اى هستيم , فقط از خرد خوانندگان محترم كمك مـى گـيريم ومى پرسيم چه بايد كرد؟ بدون ترديد اگر ايده آل را معصومان عليهم السلام بدانيم ,عقل مى گويد: در عصر غيبت كسى بايد در راس هرم قدرت باشد كه از هر جهت به امام معصوم شـبـيه تر است ; يعنى در دين شناسى , تقوا و صلاحيت براى اجراى احكام وقوانين اسلام , بهترين باشد . وقـتـى كه جامعه نمى تواند بدون حكومت باشد و مادسترسى به امام معصوم نداريم , بايد به سراغ كسى برويم كه كمترين فاصله را بااو دارد ; كسى كه شناختش از اسلام , از ديگران بيشتر و عدالت و تـقـوايـش از هـمـه بالاتر و براى اجراى احكام و قوانين اسلام , مناسبترين فرد باشد , اين صفات درولى فقيه تجلى مى كند . در امـور ديگر نيز روش عموم مردم همين است كه ابتداء نزدبهترين متخصص مى روند ليكن اگر دسـتـرسـى بـه بـهترين ممكن نبود , به كسانى رجوع مى كنند كه در تخصص و ويژگيها به فرد ايده آل نزديكتر باشند . ولايـت فـقيه معنايى جز رجوع به اسلام شناس عادلى كه از ديگران به امام معصوم نزديكتر است , ندارد .
پرسشها و پاسخها، مصباح يزدى- محمد تقى

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:اثبات عقلی ولایت فقیه, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 A Poisoen Tree

I was angry with my friend:
I told my wrath, my wrath did end.
I was angry with my foe:
I told it not, my wrath did grow.

And I watered it in fears
Night and morning with my tears,
And I sunned it with smiles
And with soft deceitful wiles.

And it grew both day and night,
Till it bore an apple bright,
And my foe beheld it shine,
And he knew that it was mine -

And into my garden stole
When the night had veiled the pole;
In the morning, glad, I see
My foe outstretched beneath the tree

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

No one is mine
 

No one is mine
May be Im not fine,

No one cares 4 me
No one has tears 4 me,

No one belives me
Everyone says leave me,

If I ever cry
No one wil even ask why?

and If I ever die
No one will cry,

No one says take care
Everyone says I dont care,

When I need someone 4 myself
I find no one 4help,

I dont know why?
Maybe talking to me they feel shy..!!


No one is mine
Maybe I m not fine...

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:No one is mine, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ماهيت و ساختار حكومت ولايي ما با حكومت‏هاي ديگر مخصوصا با مدل حكومت بريتانيا و ژاپن تفاوت دارد/
جمهوري اسلامي نظامي است كه در راس آن ولي فقيه جاي دارد و قواي سه گانه تحت نظر او اعمال قدرت مي‏كنند. اين نظام بر اساس اصل 2 و 4 قانون اساسي بر پايه ايمان به توحيد، نبوت، معاد، عدل الاهي، امامت مستمر، كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسؤوليت در برابر خدا استوار است، بديهي است كه رهبري چنين حكومتي بر عهده يك مدير عالم، با تقوا قرار داده شده است تا كشور را بر اساس دين پذيرفته شده جامعه اداره كند.{1} همچنين ارتباطات حاكم با مردم، ارتباطات فكري، عقيدتي، عاطفي، انساني و محبت‏آميز است و از دموكراسيهاي رايج دنيا مردمي‏تر است و حكومت در خدمت مردم است /
ژاپن و انگلستان، همچون بسياري از نظام‏هاي ليبرال، جوامعي آزاد و رهايي هستند كه خدا مداري و فضيلت خواهي مفهومي ندارد و انسان مداري محور تمام فعاليت‏ها تلقي مي‏شود. و بر اساس قوانين و مقررات برگرفته از انديشه‏هاي محض بشري اداره مي‏شود. اين دو كشور داراي نظام‏هاي دو يا چند حزبي اند كه مبتني بر رقابت آزاد مي‏باشند و به دليل پيشنيه حاكميت پادشاه، شكل ضعيف شده حضور او را در جامعه به عنوان سمبل وحدت خفظ كرده‏اند و ليكن كليه امور اجرايي و تقنيني و قضايي بر عهده تعامل احزاب سامان مي‏يابد.
به عنوان مثال: پادشاه (ملكه) انگلستان سمبل وحدت بريتانيا محسوب مي‏شود و از سه امتياز دانستن، مشاوره و هشدار برخوردار است، او رسما در راس دولت قرار دارد اما در عمل اختيارات او محدود بوده، مجبور است در تمامي زمينه‏ها از سياست كابينه پيروي كند.{2} زيرا ويژگي اصلي نظام سياسي انگلستان، حاكميت بي قيد و شرط پارلمان و تفكيك ناقص قوه مجريه از قوه مقننه است كه در راس مخروط اين نظام سياسي، مقام سلطنت قرار دارد و صرفا به صورت مهر تاييدي است براي دستگاه مجريه كه در صورت بروز بحران يا بن بستي كه زاييده قانون اساسي باشد احتمال دارد كه سهمي مؤثر در امور سياسي ايفا كند.{3}
بنابراين هم جهت شكلي و ساختاري و هم از جهت نظام فكري و عقيدتي، ولي فقيه با دو حاكم مورد اشاره در پرسش تفاوت دارد/


[1].ولايت فقيه، جوادي آملي، ص 452/
[2].سياست و حكومت در اروپا، احمد نقيب زاده، ص 92 و 93/
[3].تحولات سياسي در بريتانيا، يان دار بي شر، ترجمه دكتر فريدون زندفرد، ص 9/

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:فرق ولی فقیه با امپراطور,ولایت فقیه, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یك سرى اشكالات اساسى- بر پايه ديدگاه ما- بر اين نظريه وارد است نخست اين كه ما قبول نداريم كه هدف حقوق تأمين نظم عمومى‏و جلوگيرى از هرج و مرج است تا مدّعى شويد كه اين هدف با توافق همگانى تحقّق مى‏يابد، بلكه هدف حقوق تأمين همه مصالح واقعى انسانهاست. اگر فرضاً همه افراد جامعه اى توافق كردند كه بايد» آزادى جنسى «در جامعه حاكم باشد، در چنين صورتى چون توافق همگانى شده، شايد هرج و مرج پيش نيايد. ولى نمى‏توان گفت هدف حقوق حاصل شده است، بلكه چون مصالح واقعى از دست رفته است بايد گفت هدف حقوق، فداى خواسته هاى خلاف مصلحت مردم گشته است.
از ديدگاه اسلام، نظام حقوقى بايد در چهار چوب نظام اخلاقى باشدو هدف آن متناسب با هدف نظام اخلاقى- يعنى استكمال انسان و نيل ان به سعادت ابدى- باشد.
اشكال ديگر اين كه در استدلال دو مفهوم مقبوليّت و مشروعيّت را به هم آميخته اند گاه گفتگو بر سر اين است كه چه قانونى در جامعه مى‏تواند اجرا شود.
چنين بحثى به دانش جامعه شناسى مربوط است و در پاسخ آن بايد گفت: هر نظام حقوقى- چه عادلانه باشد يا ناعادلانه، چه بر اساس حقايق بنا شده باشد و چه بى توجه به امور واقعى ساخته و پرداخته شده باشد- براى آن كه بتواند در جامعه اى استقرار و حاكميت يابد، بايد مقبول همه افراد جامعه و يا لااقل بخش مهمى‏از آنان باشد حقانيّت صرف، هرگز ضامن برقرارى يك نظام حقوقى نخواهد بود.
به همين سبب پيام آوران الهى- از آدم تا خاتم (ص)- اگر چه بر حق ترين و بهترين نظامهاى حقوقى را از سوى خداى متعال براى مردم آوردند، ولى از آنجا كه مردم آن نظامها را نپسنديدند و موافق خواسته هاى نفسانى خود نيافتند، نتوانستند قوانين خدايى را به مرحله اجرا در آورند و بر جامعه حاكم سازند.
اما گاهى گفتگو در باره اين موضوع است كه- با صرف نظر از اين كه كدام نظام حقوقى مى‏تواند دريك جامعه حكومت يابد- چه نظامى‏بايد بر جامعه حاكم باشد. اين بحث، بحثى جامعه شناختى نيست بلكه به فلسفه حقوق مربوط مى‏شود. اگر در قلمرو فلسفه حقوق، اين مشكل حل شد كه كدام نظام حقوقى بايد بر مردم حاكميت داشته باشد، آنگاه مى‏توان با وسايل مختلف آموزشى و تبليغاتى، مصالح مترتب بر عملى شدن آن نظام را به مردم تفهيم كرد و شبهاتى را كه درباره آن نظام در اذهانشان راه يافته زدود و آنقدر در توضيح و تبيين و توجيه نظام مزبور كوشيد تا لااقلّ اكثريّت عظيمى‏از مردم به آن بگرايند و زمينه عملى شدن آن فراهم آيد.
سومين اشكال اين است كه در نظريه مورد بحث، اين مطلب مسلّم گرفته شده است كه اگر يك انسان كاملًا به انفراد و تنهايى روزگار بگذراند، هيچ گونه تكليف و مسؤوليّتى ندارد. و اين مطلبى است كه ما با آن مخالفيم.
آرى براى چنين انسانى، هيچ گونه احكام و مقرّرات حقوقى و تكاليف و مسؤوليتهاى اجتماعى به معناى نفى هر گونه احكام و مقرّرات و تكليف و مسؤوليّت نيست يك انسان تك و تنها هم آزادى كامل ندارد بلكه با انبوهى از احكام و مقررات اخلاقى رو به روست و نمى‏تواند از انجام تكليفهاى اخلاقى شانه خالى كند.
يك نظام ارزشى در صورتى مطلوب است كه همه ابعاد هستى انسان را كاملًا در نظر بگيرد و هدفش اين باشد كه آدميان به هدف غايى و سعادت ابدى خويش نايل آيند چنين نظامى‏در هيچ حالى انسان را به حال خودش وانمى‏گذارد- خواه زندگى اجتماعى داشته باشد خواه زندگى انفرادى- زيرا ناگفته پيداست كه هر عملى- در هر جا و هر زمان و با هر درجه از بزرگى و خردى ظاهرى- به ناچار تأثيرى مثبت يا منفى در وصول به كمال نهايى و سعادت جاودانى آدمى‏خواهد داشت، از اين رو بايد مشمول حكمى‏واقع شود تا حتى اندكى هم از هدف اصلى ازدست نرود.


معارف قرآن ج 9، آيت الله مصباح يزدى
به نقل از سايت تبيان

 

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:مردم سالاری,اشکالات,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

  • ·         غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.

    ·         اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.

    ·         ده سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».

    ·         سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟». خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم. کلمه‌ی "رهبر" به نفع ما و کلمه‌ی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم "آیت‌الله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.

    ·         یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!

    ·         شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!

    ·         امامت‌محوری، امّت‌گرایی، عدالت‌گستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.

    ·         امام خمینی از دنیا رفتند.  بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، بعضی ها  می‌گویند نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.

    ·         وقتی ایشان جای «امام» واژه «رهبر»جایگزین شد ، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».

    ·         اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که ابداع و به تحمیل شد به نظام اسلامی، کلمه‌ی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.

    ·         در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛ یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند!

    ·         پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.

    ·         تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.

    ·         شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای».

    ·         مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!». اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم! روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...

    ·         بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوب‌ها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آن‌ها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.

    ·         آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آن‌جا نامه می‌نویسد به «حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای». یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آن‌جا پیغام دهد «امام خامنه‌ای». سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای! ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!

     

                بخشی از مطلب فوق خاطرات یکی از مسئولین بود که دراوایل انقلاب مشغول خدمت بودند

     

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:چرا امام خامنه ای؟, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀