اسلایدر

He Will Come on a Rainy Friday

He Will Come on a Rainy Friday

The Future is Ours

پایان آمریكامركزی

نهضت بیداری اسلامی و جریان معكوس سلطه‌ی جهانی

جریان معكوس و مخالف سلطه‌ی جهانی با نهضت بیداری اسلامی تحقق پیدا كرده است. این روند بر خلاف هنجارهای جهانی، بر محوریت اسلام به عنوان منبع سلامت و سعادت زندگی، مسیر متفاوتی با سلطه‌ی استعماری را دنبال می‌كند.

منطق "قدرت سلطه‌آمیز" بر تكثیر ایده‌ها، ارزش‌ها و كالا‌ها و در یك شعاع عمیق مبتنی بر توسعه‌ی خودآگاه و ناخودآگاه نظام معرفتی و نظام زندگی در قلمرو سیاست، فرهنگ و اقتصاد با مركزیت بخشیدن به سلطه‌ی قدرت مركزی است. آمریكا مركزی1، استثناء‌گرایی آمریكایی2  و ایدئولوژِی پیشینی آن یعنی اروپامحوری3، مرجعیت اصلی این نوع سلطه بر جهان محسوب می‌شود. نظام سلطه در استعمار كهنه با حضور نظامی و تسخیر سرزمینی وارد كشورهای جهان می‌شد، اما در دوران استعمار نو، دین و فرهنگ و همه‌ی ارزش‌ها را نشانه می‌رود. امروزه نظام سلطه با دوفضایی شدن جهان، هم در جهان واقعی و هم در جهان مجازی، توسعه‌ی سلطه‌آمیز فرهنگ لائیك را با نگاه «یا با ما هستید، یا بر ما»4  دنبال می‌كند.
تفكر اروپامحورانه و آمریكامركزانه‌ بر تكرار ارزش‌های خود در قالب نظام دموكراتیك سكولار تأكید می‌كند؛ فراگیر شدن سبك زندگی غربی، جداسازی دین از نهادهای مهم اجتماعی، توسعه‌ی نمادهای اقتصادی آمریكایی و از همه مهم‌تر نظام لیبرالیسم آمریكایی، كه دور كردن انسان مسلمان از اسلام پیامبر و سیره‌ی پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام را در برنامه‌ی خود دارد.

انقلاب اسلامی ایران یا جریان معكوس سلطه‌ی جهانی
انقلاب اسلامی ایران كه با مرجعیت دین و دینداری و با هدف اقامه‌ی عدل و عدالت اسلامی شكل گرفت، آغاز نهضت بیداری محسوب می‌شد و می‌توان از آن به "جهانی شدن معكوس" و "جریان معكوس سلطه‌ی جهانی" یاد كرد. امام خمینی، آن بزرگ‌عارف زمان كه روحی بلند و از جنس پیامبران داشت، خود را منها كرد و خدا را در محور همه‌ی معرفت‌ها، ایده‌ها و حركت‌ها و خواسته‌ها قرار داد. او وصل شد به قدرت لایزال الهی و در پرتو آن موفق شد در دوره‌ی اوج سكولاریزم و در مركزی‌ترین لنگرگاه غرب، یعنی ایران، انقلابی را با محوریت اسلام و تنها با توان ملت بزرگ ایران به ثمر برساند.

انقلاب اسلامی ایران بر خلاف هنجارهای شكل‌گرفته‌ی متكی بر اندیشه‌ی اروپامحوری و آمریكامركزی، به دنبال مركزیت بخشیدن به "الله" و "قانون الهی" و تبلور بخشیدن به "لااله‌الاالله" بود. ایران زیباترین جلوه‌ی این هدف را در شعار "نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی" به نمایش گذاشت.

دنیای سلطه‌آمیز غرب كه مردم غرب از جمله قربانیان آن به حساب می‌آیند، علاوه بر سلطه‌سازی بر زندگی مردم جهان، فرهنگ منهای خدا و سیاست منهای عدالت جهانی و اقتصاد منهای حق زندگی برای همه‌ی مردم جهان را دنبال می‌كرد. در خوش‌بینانه‌ترین وجه ارزشی، نظام ارزشی سلطه‌آمیز آمریكایی و اروپایی، زندگی مادی همراه با حقوق اجتماعی مبتنی بر اومانیزم لائیك را دنبال می‌كند كه در آن حق زندگی برای شهروندان غربی با نگاه مادی‌گرایانه تأمین می‌شود. نظم اجتماعی و نظام رفاه اجتماعی در برخی كشورهای اروپایی دیده می‌شود. این نظم و قانون در جلوه‌های ظاهری رعایت می‌شود، ولی این حق وقتی به مردم مظلوم جهان مثل مردم آفریقا، افغانستان، عراق، پاكستان و دیگر نقاط عقب‌نگه‌داشته‌ی جهان می‌رسد، تبدیل به ابزار سیاست و منفعت می‌گردد.

در این نگاه تنها قدرت است كه امتیاز تولید می‌كند5 و دولت قدرتمند حكم پادشاهی را پیدا می‌كند كه منطق زندگی برای او بر مبنای "همه چیز برای آسایش پادشاه" و "همه چیز برای آسایش آمریكا و اروپا" تعریف می‌شود. این نگاه خودخواهانه منشأ ظلم‌ها و كشتار جمعی6 بسیاری در دو سده‌ی اخیر شده و نمونه‌های آن در آفریقا، فیلیپین، هند، هیروشیما و ناكازاكی، حلبچه و بسیاری دیگر از نقاط جهان ثبت است. این نگاه زمینه‌ی ظلم‌های زیادی را برای دیكتاتورهای غرب‌زده‌ فراهم كرده است؛ دیكتاتورها و مستبدانی امثال رضا شاه و محمدرضا پهلوی و در شكل اخیر آن زین‌العابدین بن‌علی، علی عبدالله صالح و حسنی مبارك كه مردم ایران، تونس، یمن و مصر را از كمترین حقوق ارزشی اسلام و حداقل‌های زندگی محروم كردند و جهانی از فقر را به قول رهبر عزیز انقلاب اسلامی ایران در مصر و تونس بر جای گذاشتند.

دین؛ فرایند معكوس جهانی‌شدن و توسعه‌ی فرهنگ مخالف با بی‌عدالتی
فرایند معكوس جهانی‌شدن و جریان معكوس سلطه‌ی جهانی در مهم‌ترین وجه خود، مرجعیت بخشیدن به دین را برای مسیردهی به همه‌ی ابعاد زندگی رقم می‌زند. از همین منظر است كه انقلاب اسلامی ایران و نهضت بیداری اسلامی كه امروزه می‌رود تا همه‌ی جهان اسلام را در بر بگیرد، یك "نهضت مسیرساز" برای جهان امروز و آینده محسوب می‌شود.

انقلاب اسلامی ‌تنها یك جریان مسیرساز برای كشورهای اسلامی محسوب نمی‌شود، بلكه یك فرهنگ بیداری در جهان غرب است و در شكل فرهنگ مخالفت7 و در فعالیت‌های رو به گسترشی همچون سازمان‌های غیر دولتی8 مخالفت می‌كند. با نگاه سلطه‌آمیز و بی‌عدالت دولت‌های غربی و جنگ بر علیه مردم عراق، افغانستان و دیگر ملل جهان و همچنین مخالفت با ارزش‌های مسلط جوامع غربی مثل توسعه‌ی فحشاء و هرزه‌گی، تخریب محیط زیست، نظام ربوی بانكی، توسعه‌ی خانواده‌های تك‌والدینی9 و كم‌رنگ شدن ارزش‌های دینی در جامعه. این جریان بیداری جلوه می‌كند در فرهنگ و سیاستی كه منجر می‌شود به تقاضای بسیار بالا برای اندیشه‌های ضد سكولاری مثل كتاب استیفن كارتر10 تحت عنوان "فرهنگ بی‌ایمانی"11 كه پرفروش‌ترین كتاب سال آمریكا در سال 2001 شد و صدها و هزاران مخالفت دیگر فرهنگی مردم آمریكا و اروپا كه حكایت از یك خستگی فراگیر بشریت در دوری از خدا دارد.
این نهضت عظیم اسلامی اگر بتواند به‌دور از سلطه‌ی رسانه‌ای كه می‌كوشد جهان اسلام را به رویكرد دفاعی و شرمسارانه بكشاند، از اصالت بازگشت به سیره‌ی پیامبر و اسلام حقیقی برخوردار شود، جهان شاهد شكوه و جلال متفاوتی خواهد شد.

بر همین مبنا است كه رهبر خردمند و حكیم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در یكی از فراز‌های خطبه‌های نماز جمعه‌ی 15 بهمن 1389، با تكیه بر اندیشه‌های امام ‌بیداری و امام هوشیاری، خمینی كبیر بر محوریت دین در مسیردهی به همه‌ی زندگی تأكید فرمودند:
«در نگاه اسلامی امام، دین مسئول جهت‌دهی به همه‌ی تلاش‌های انسان و جوامع بشری در همه‌ی عرصه‌ها و زمینه‌ها است و تفكیك دنیا از آن، به تهی‌شدن و نابودن شدن زندگی بشر می‌انجامد.»

رهبر معظم انقلاب اسلامی، تبیین صحیح رابطه‌ی دین و دنیا را علت اصلی خصومت پایان‌ناپذیر مستكبران با امام دانستند:
«همه‌ی مستبدان و ظالمان تاریخ بشر، از فرعون و نمرود گرفته تا شاه و صدام و بوش، تلاش كرده‌اند عرصه‌های مختلف دنیا را از دین تهی كنند تا زمینه‌ی تسلط فسادآمیز خود را بر جوامع بشری مهیا سازند. اما امام خمینی مبنای این نظم باطل را بر هم زد و در فكر و عمل ثابت كرد كه دین می‌تواند و باید دنیای انسان را مهندسی و پیشوایی كند.»

امروزه نهضت بیداری اسلامی یك جریان معكوس و مخالف با سلطه‌ی اروپامحورانه و آمریكامركزی محسوب می‌شود؛ جریانی كه با موفقیت فراگیر خود، جهان جدید فرهنگی و دینی را نوید می‌بخشد كه متفاوت با هنجارهای غالب غرب است و مبنای آن توحید و سیره‌ی پیامبر اعظم اسلام(ص) خواهد بود.

نگاه اروپامحوری و آمریكامركزی و نگاه خدامحوری
رویكرد آمریكامركزی و اروپامحوری، جهان را با منطق مركز‌ـ‌پیرامون12 درك می‌كند. این رویكرد می‌كوشد تا خود را در مركز جهان و "همه غیر خود" را در جهان پیرامون قرار دهد. با همین رویكرد و البته با رویكرد بازدارنده، بیداری اسلامی كه امروز در تونس، یمن، مصر و اردن شكل گرفته است و با منطق مركز‌ـ‌پیرامون با محوریت جمهوری اسلامی ایران تفسیر ‌كند، می‌رود تا معادلات سیاسی و فرهنگی همه‌ی جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد. به گفته‌ی رهبر اندیشمند انقلاب اسلامی ایران در خطبه‌های عربی 15 بهمن 1389: «دستگاه‌های تبلیغاتی دشمن می‌كشند كه القاء كنند انقلاب اسلامی در صدد صدور تشیع و نظام ولایت فقیه به مصر است.» اما این‌ها نگاه‌های تفرقه‌افكنانه‌ای است كه با منطق مادی مركز‌ـ‌پیرامون و با توجه به منطق سلطه، به جهان اسلام نگاه می‌كند.

نگاه آمریكامركزی و اروپامحوری قادر به درك مفهوم بیداری اسلامی و مقاومت اسلامی با مركزیت اسلام نیست. امروزه مركزیت همه‌ی نهضت‌های اسلامی، توحید است و سیره‌ی پیامبر گرامی اسلام و نگاه آخرت‌گرایی است. امروزه اسلام در مركز است و انقلاب اسلامی ایران و نهضت‌های بیداری اسلامی در عراق، افغانستان، تونس، مصر، یمن، اردن و لبنان پیرامون ارزش‌های اسلامی شكل می‌گیرد و توسعه می‌یابد و نهادسازی می‌كند.

تفكر اروپامحورانه و آمریكامركزانه‌ بر تكرار ارزش‌های خود در قالب نظام دموكراتیك سكولار تأكید می‌كند؛ فراگیر شدن سبك زندگی غربی، جداسازی دین از نهادهای مهم اجتماعی، توسعه‌ی نمادهای اقتصادی آمریكایی در شكل لباس آمریكایی، غذای آمریكایی، زندگی آمریكا، شهرسازی و معماری آمریكایی و از همه مهم‌تر، نظام لیبرالیسم آمریكایی كه دور كردن انسان مسلمان از اسلام پیامبر و سیره‌ی پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام را در برنامه‌ی خود دارد.

اما نهضت بیداری اسلامی، نهضتی است كه با محوریت الله و توحید می‌اندیشد و فضایی را برای زندگی ترسیم می‌كند كه عبودیت خدا در آن محور همه‌ی ارتباطات فردی و اجتماعی است. نظام معرفت الهی، اساساً نظام بدون سلطه‌ی انسان بر دیگری است. در نظام معرفت الهی، تنها او است كه متعالی است؛ هوالمتعالی. علوّ او از جنس رحمت بر همه‌ی خلائق و غضب و خشونت او بر همه‌ی متكبران و ظالمان است.

واقعیت این است كه امروزه ما در جهانی زندگی می‌كنیم كه گسترش سواد و علم و دانش همراه با فراگیری دسترسی به اطلاعات و وجود الگوهای پیروز حق بر باطل توسعه یافته كه شكل برجسته‌ی آن "پیروزی انقلاب اسلامی" است. امروزه جهان با یك نهضت بیداری اسلامی مواجه است. نهضت بیداری اسلامی محصول نگاه مقایسه‌ای مسلمانان جهان به الگوهای زندگی در گستره‌ی جهان امروز است كه بخشی از پیامد جهانی شدن جدید است.

از سوی دیگر تجربه‌های یك‌سویه‌ی پیشرفت و موفقیت كه در شكل برجسته‌ی آن می‌توان از رشد كاریكاتوری دنیای غرب نام برد و همچنین عقب نگه‌داشته شدن كشورهای اسلامی به دلیل خودكامگی رهبران این كشورها و سیاست‌های سلطه‌آمیز جهان غرب، نوستالژی عمیقی را برای مسلمانان پدید آورده است كه می‌توان از آن به عنوان عمیق‌ترین نوستالژی تاریخ اسلام نام برد. امروزه مسلمانان عطش عمیقی به زندگی در "جامعه‌ی اسلامی" در ذیل "حكومت اسلامی" و "حكمرانی اسلامی" پیدا كرده‌اند و بازخوانی سیره‌ی پیامبر رحمت (ص) و مشی رحمانی او را دنبال می‌كنند.

معنویت‌گرایی و خرد‌گرایی الهی
نهضت بیداری اسلامی معاصر با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده و در شكل بسیار با‌شكوه و خیره‌كننده‌ای در تونس، مصر، یمن و اردن در مسیر پیروزی قرار گرفته است. می‌توان خصوصیات این نهضت را "توحیدگرایی"، "سلطه‌ستیزی"، "شهادت‌طلبی" و "مقاومت تا پیروزی"، "خردگرایی الهی" و "استقلال‌گرایی برخاسته از لااله‌الاالله" برشمرد. این نهضت عظیم اسلامی اگر بتواند به‌دور از سلطه‌ی رسانه‌ای كه می‌كوشد جهان اسلام را به رویكرد دفاعی و شرمسارانه بكشاند، از اصالت بازگشت به سیره‌ی پیامبر و اسلام حقیقی برخوردار شود، جهان شاهد شكوه و جلال متفاوتی خواهد شد؛ شكوه و جلالی كه در آن انسان ارزش متعالی می‌یابد و قیمت آن تا ارزش خدا بالا می‌رود و رعایت حق او از رعایت حق خدا برخوردار می‌شود و احیاء یك نفر از جامعه‌ی انسانی به منزله‌ی احیاء همه‌ی بشریت است. اما اگر بی‌رغبتی به یك انسان نشان داده شود و قدم در پرتگاه ظلم به انسان دیگر بردارد، به منزله‌ی قدم برداشتن برای هلاكت همه‌ی جامعه بشریت خواهد بود.
نگاه سلطه‌آمیز غرب زمینه‌ی ظلم‌های زیادی را برای دیكتاتورهای غرب‌زده‌ فراهم كرده است؛ دیكتاتورها و مستبدانی امثال رضا شاه و محمدرضا پهلوی و در شكل اخیر آن زین‌العابدین بن‌علی، علی عبدالله صالح و حسنی مبارك كه مردم را از كمترین حقوق ارزشی اسلام و حداقل‌های زندگی محروم كردند و جهانی از فقر را بر جای گذاشتند.

رسیدن به این اوج، نیازمند عبودیت و بندگی خداست كه در پرتو آن خرد و عقلانیت بارور می‌شود و عقل در مسیر معنویت و معنویت در مسیر عقلانیت قرار می‌گیرد. پیامبر گرامی اسلام (ص) خطاب به همه‌ی بشریت فرموده‌اند: «فرزندان آدم! پروردگارتان را فرمان‌بردار باشید تا شما را خردمند نامند و نسبت به فرمان او عصیان مكنید تا از زمره‌ی نادانان شوید.»13 در واقع زیباترین جلوه‌های حكمت و خرد در عبودیت و فرمان‌برداری از خدا تحقق پیدا می‌كند كه عقل جامع و حكمت فراگیر است. عمیق‌ترین و جامع‌ترین حكمت‌ها حكمتی است كه عطر خدا داشته باشد.

در این نگاه، عقل‌گرایی و معنویت‌گرایی دو سوی و دو طیف نیستند، بلكه از یك جنس و از یك مرجع نشأت می‌گیرند. لذا عقل، عقل نمی‌شود، مگر در پیوند با خدای متعالی وگرنه جملگی نفس است و نفس؛ چنان‌كه مولای متقیان فرمودند: «الهوی یمنع العقل14؛ هوای نفس مانع عقل است.»

بنابراین بسیاری از امور كه در جهان متجدد از آن به عقلانیت تعبیر می‌شود، در واقع جلوه‌های نیرنگ یا خرد یك‌سویه است كه به انتهای عمل و انتهای جهان نمی‌اندیشند ولذا مرجع عقل نافع و علم نافع نمی‌شود.
در واقع رابطه‌ی معنویت و عقلانیت به نوعی همان رابطه‌ی بازخوانی‌شده‌ی دین و دنیا است كه مورد تأكید رهبر دوراندیش انقلاب اسلامی و عارف بلندقامت انقلاب، امام راحل بود. دنیای بدون دین، خراب‌آبادی است كه جز ملال، كاستی، نبودن و نشدن چیزی از آن به دست نمی‌آید. چنین دنیایی به‌سان خردی است كه بدون خدا، تبدیل به نیرنگ تخریب جهان می‌شود و كشتارهای جمعی و غیر جمعی را سبب می‌شود، جان و روح جامعه‌ی انسانی را ویران می‌كند و دل‌خستگی‌ها و آشفتگی‌های بشری را رقم می‌زند.

باشد كه ما نیز در زمره‌ی عاقلان الهی و الهیون عاقل باشیم و حكمت را معنویت و معنویت را حكمت بخشیم تا دوباره شاهد مجد و عظمت جهانی اسلام و مسلمانان و ارزش‌یافتن جهانی انسان باشیم. «ألیس الصُّبْحُ بِقَریبٍ»15

 
نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تحولات اخیر جهان عرب که با خیزش انقلابی مردم تونس در 19 دسامبر 2010 آغاز شد، نقطه‌ی عطفی در تاریخ مسلمان به حساب می‌آید که امروزه می توان گفت تمامی کشورهای عربی کم و بیش تحت الشعاع این نهضت عظیم قرار گرفته اند.

با شروع شدن قیام همگانی اعراب علیه دیکتاتورهای وابسته، تلاش قدرت های استکباری برای حفظ حکام دست نشانده آغاز شد و تمامی همت خود را در جهت مصادره ی این انقلاب ها خرج کردند و با به را انداختن یک هیاهوی عظیم رسانه ای سعی داشتند توجه افکار عمومی جهانیان را از مبدا این تحولات و ماهیت آنها منحرف سازند.

اولین استراتژی که در این زمینه از سوی دستگاه های استکباری به منصه‌ی ظهور گذاشته شد؛ ترسیم یک کشور فقیر و عقب مانده از کشوری که در معرض انقلاب قرار داشت بود و انقلابیون را گرسنگانی معرفی کردند که تمامی دغدغه‌ی آن ها محدود به مسائل معیشتی است و در یک کلام به این انقلابات ماهیت مادی و اقتصادی بخشیدند.

این استراتژی که در وهله‌ی اول با هوشیاری ولی امر مسلمین جهان خنثی شد و عامل اصلی این انقلاب ها را تحقیر مردم به‌واسطه‌ی وابستگی سران آنها به قدرت های استکباری خواندند، خیلی زود تأثیرگذاری خود را در میان افکار عمومی از دست داد، زیرا مردم مشاهده کردند در کشور مصر در آن روزهایی که در اوج انقلاب قرار داشت، جمعیت سه میلیونی فقیر مصر که در قبرستان های شهر قاهره زندگی می کردند تا روز آخر این قیام به معترضین میدان التحریر نپیوستند و هم‌چنان در قبرستان ها مانده و به زندگی نکبت بار خود ادامه دادند، پس آن‌هایی که در میدان التحریر جمع شده بودند، کسان دیگری بودند و خواسته ی دیگری داشتند.

مضحک بودن این استراتژی زمانی به اوج خود رسید که دامنه‌ی این انتفاضه به کشور بحرین رسید، کشوری که از رفاه نسبی برخوردار است و وعده‌ی پاداش هزار دیناری پادشاه بحرین به مناسبت دهمین سال تدوین منشور ملی ذره ای در اراده‌ی انقلابیون خللی ایجاد نکرد و آن ها هم چنان به قیام خود بر ضد رژیم مشروطه ی سلطنتی آل خلیفه ادامه دادند.

دلیل دیگری که ابطال پذیری این مدعا را به واقعیت نزدیک‎تر می کند اعطای کمک 400 دلاری معمر قذافی دیکتاتور لیبی به هر خانواده های لیبیایی است که نه تنها مردم لیبی را وادار به عقب نشینی نکرد بلکه آتش آن را شعله ور تر کرد. وعده‌ی اصلاحات اقتصادی سایر حکام عرب هم نتوانست شعله های این خیزش اسلامی را خاموش کند.

دومین استراتژی دستگاه های استکباری در این زمینه بر پایه‌ی مخفی نگاه داشتن بعد ضد امريكایی و ضد غربی این نهضت استوار بود؛ برای سهل شدن فهم این استراتژی ابتدا به رویکرد امريكا در برابر این تحولات پرداخته و سپس به توضیح استراتژی فوق خواهم پرداخت.

رویکرد ایالات متحده در قبال وقایع این کشورها در دو فاز قابل بررسی است که در فاز اول به حمایت همه جانبه از دیکتاتوری‌های وابسته که در صف متحدین امريكا قرار داشتند، متمرکز بود و آنها را وادار به انجام برخی اصلاحات سیاسی و اقتصادی در کوتاه مدت و یا حداقل ابراز وعده‌ی آن می کرد تا بتواند زمینه‌ی عقب نشینی این خیزش عمومی را فراهم آورد و تمام تلاش خود را برای حفظ نظام های دیکتاتوری به کار می گرفت زیرا خود بهتر از هرکسی می دانست که تحقق دموکراسی در این کشورها نتیجه ای جز روی کار آمدن مخالفان امريكا نخواهد داشت؛ درست شبیه چیزی که در عراق و افغانستان روی داد.

فاز دوم رویکرد، رویکرد ایالات متحده زمانی به کار بسته شد که دیگر کنترل این قیام از دست آنها خارج شده بود و امريكا با یک چرخش از موضع قبلی خود جانب مردم را گرفته و پشت متحدین قدیمی خود را خالی می کرد تا زمینه‌ی سقوط آنان فراهم شود. به‌کارگیری این رویکرد در دو کشور مصر، تونس و لیبی مشهودتر از سایر کشورها بود، البته استثنائا برای کشور لیبی می توان فاز سومی را هم متصور شد و آن چیزی نیست جز اشغال نظامی؛ که هدف آن چیزی جز دست یابی به چاه های نفت لیبی نيست و ادعاهای واهی حقوق بشری هم دروغی بیش نیست. زمینه‌ی اشغال نظامی با صدور قطعنامه 1970 شورای امنیت در مورد لیبی که پس از خروج اتباع‌شان از این کشور تصویب شد، فراهم شده که حضور دو ناو امريكایی در سواحل لیبی هم در چارچوب همین فاز است. در ضمن ناگفته نماند کشور بحرین به‌دلیل موقعیت فوق العاده استراتژیک آن برای امريكا و حضور ناوگان دریایی آن در این کشور هنوز در فاز اول باقی مانده و برای حفظ رژیم حاکم بر آن، دست به دامان عربستان سعودی هم شده است كه کمک 30 تانک سعودی به بحرین برای سرکوب اعتراض‌ها نيز در همین راستاست.

اما این استراتژی هم با شکست روبرو شد زیرا مردم حقیقت این وقایع را به رای العین می دیدند و خود متوجه ضد امريكایی بودن آن می شدند. در میدان التحریر قاهره و برخی دیگر از شهرهای مهم کشور مصر نظیر اسکندریه پلاکاردهایی در دستان معترضین وجود داشت که مخاطب را به سادگی به ماهیت این قیام رهنمون می ساخت، در آن پلاکاردها نوشته شده بود"لن تحکمنا الامريكا بعد الآن" یعنی دیگر از این پس امريكا بر ما حکومت نخواهد کرد و شعارهایی از این قبیل، هم چنین محور اصلی خطبه های نماز های جمعه میدان التحریر و یا مسجد القائد الابراهیم اسکندریه و باقی شهرها بر مضامین ضد امريكایی متمرکز بود که با رجوع به متن این خطابه ها می توان به عمق ماهیت ضد استکباری آن پی برد.

مخالفت انقلابیون لیبی با حضور نظامی امريكا در این کشور پس از تصویب قطعنامه، مواضع ضد امريكایی رهبران گروه های مخالف در این کشورها، شعارهای ضد امريكایی مردم بحرین در میدان لؤلؤ شهر منامه و... نیز خود اثباتی بر ضد امريكایی بودن این نهضت است.

قیام های خروشان کشورهای عربی در یک نقطه به هم می‌رسند که آن نقطه مخالفت با رژیم های دیکتاتوری وابسته به استکبار است ولی علی‌رغم این اتحاد در بعد سلبی نهضت‌ها، متاسفانه تئوری و نرم افزارجامعی در بعد ایجابی آن وجود ندارد و خلا رهبری واحد و بحران ایدئولوژی فراگیر علی‌رغم اسلامی بودن این نهضت آسیبی جدی برای آن تلقی می شود.

شورای نظامی حاکم در مصر به زعم بسیاری از کارشناسان همان ادامه‌ی راه مبارک است، به‌ویژه پس از آن که این شورای تحت امر ژنرال طنطاوی در بیانیه شماره اول خود تعهد خود را به توافقنامه های بین المللی از جمله کمپ دیوید اعلام کرد. در عين حال،‌ در زمانی که همین شورا زعامت امور را بر عهده دارد، ما شاهد بازگشایی گذرگاه رفح و پایان محاصره‌ی غزه هستيم که بدون شک یکی از مهم ترین آرزوهای مسلمانان در سراسر عالم بود که نقشه‌ی چهارساله‌ی رژیم صهیونیستی برای مهار حماس و جهاد اسلامی و رویگردانی مردم از آنها را نقش بر آب کرد. در همین ایام ما شاهد عبور دو ناو جنگی ایرانی به نام های خارک و الوند از کانال سوئز و پهلو گرفتن در بندر لاذقیه سوریه برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی ايران هستیم که نگرانی رژیم صهونیستی را به همراه داشت و با مراجعه به اظهارات لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل می توان به اوج وحشت و هراس صهیونیست ها پی برد.

انتصاب طارق البشری به ریاست کمیته اصلاح قانون اساسی مصر با توجه به عقاید او در زمینه‌ی اتحاد شیعه و سنی در جهان اسلام، آزادی سامی شهاب رزمنده‌ی دلاور حزب الله لبنان از زندان های مصر و مواردی دیگر از این دست همگی اتفاقات مبارکی است که با رفتن نامبارک مصر به وقوع پیوست.

انعکاس صدای مظلومان عالم و شعارهای الله اکبر در میدان های التحریر قاهره، لولو منامه، خضراء طرابلس، میدان اصلی شهر صنعا و سایر میادین اصلی این کشورها که مرکز تجمعات مردمی بوده اند، زوال هژمونی چندین و چند ساله‌ی امريكا را در خاورمیانه و قاره آفریقا به نمایش گذاشته است. خود امريكایی‌ها بهتر از هرکس دیگری می‌دانند که هسته‌ی اصلی این خیزش، جریان های اسلامی است؛ در کشور مصر، نقش اصلی هدایت معترضین را جریان اسلامی اخوان المسلمین به عهده داشت که یکی از شاهکارهای مبارزاتی آن ها، انتخاب نام های حماسی برای روزهای مقاومت دلیرانه بود. احمد شفیق نخست وزیر منصوب مبارک در روزهای آخر ریاست جمهوری مبارک پیشنهاد به عهده گرفتن چهار وزارتخانه را به آن ها داد تا بتواند حرکت انقلابی آن هارا مهار کند که با استنکاف رهبران اخوان از این پیشنهاد مواجه شد و امروز هم مواضع جانبدارانه‌ی البرادعی در مورد ایران و مواضع ضد صهیونیستی عمرو موسی دو نامزد انتخاب ریاست جمهوری مصر هم در راستای جلب حمایت رهبران اخوان تلقی می شود.

در بحرین، دو جریان شیعی حق و الوفاق نقش اصلی را در رهبری معترضین به عهده دارند و بازگشت مشیمع رهبر جریان حق به بحرین پس از چند سال دوری و اظهارات او مبنی بر تأثیر پذیری از امام روح الله و تابوت های شهدای بحرین که منقش به ذکر علی ولی الله بود و شعارهای لبیک یا حسین در تشییع پیکر این شهدا، نوید پیروزی بزرگی را در این کشور می‌دهد.

در تونس، جریان النهضه نقش بسیار مهمی در به ثمر رسیدن قیام مردم تونس داشت و پخش اذان پس از چندین سال، بازگشایی مساجد، آزادی حجاب و ورود دختران محجبه به دانشگاه از ثمرات این مبارزات است که با استعفای محمد الغنوشی از نخست وزیری این کشور، رنگ تازه ای به خود گرفته است.

در لیبی جریان سنوسی و در یمن هم جریان الحوثی هر کدام به نحوی در این قیام سهیم و تاثیرگذار بوده اند و نقش همین جنبش ها ماهیت این انتفاضه را روشن‌تر می كند.

 انتفاضه‌ی اسلامی جهان عرب در آغاز راه است و پیمودن این راه نیازمند جهاد همه ی مسلمانان جهان است تا بساط امريكا در منطقه برچیده شود. این فعل و انفعالات بلاد اسلامی، پروژه نابودی اسرائیل را نيز کلید زده که انشاالله هرچه زودتر آرمان نابودی صهیونسیم محقق شود.

نویسنده: مجاهد ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 اسفند 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀